سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 146373
کل یادداشتها ها : 168
خبر مایه


1 2 >

پوریم

 

 ایرانی کشی یهودیان؟

 

یا سیزده به درایرانیان؟

 

تاریخ حکایتی خونبار تر از حوادث سال های تسلط داریوش بر ایران و

شرق میانه به یاد ندارد و تمدن آدمی هول آور تر و خشن تر از کشتار

 ایرانیان در ماجرای پوریم ثبت نکرده است... اقدام یهودیان در انهدام

 برنامه ریزی شده ، منظم ، ناگهانی و سراسری بومیان ایران ،

پیش و بیش از همه ، به علت مخالفت و مقابله ی وسیع اقوام کهن ایران ،

با تسلط وحشیان هخامنشی بوده است ، که به وسیله یهودیان حمایت ،

رهبری و راهنمایی می شده اند .


                                                 « ناصر پورپیرار ، مورخ »


« تورات در کتاب استر2 می گوید :

خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه

که از باده نوشی سرمست بود ، دستور داد ملکه وشتی زیباییش

را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و

 پادشاه بسیار خشمناک شد.


در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد ،

او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند .

 زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند

 استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد .

 به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است .

استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت

بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت .

 اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. »

تا اینجای داستان به چند نکته باید توجه کرد :


1. امتناع وشتی از نمایاندن خود ، می فهماند که :

زن ایرانی راضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد .

 در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .


2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ،

 یهود از آن بهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی

و نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی ،

استفاده یهود از زنانش می باشد .

 انان برای به انحراف کشیدن نسل ها هم از حربه ی نمایش زنان بهره برده و می برند .


3. واضح است پیمانی که او بعنوان ملکه با پادشاه می بندد

 بر اساس پنهان کاری است ، او تصمیم به شتر دزدی دارد

 لکن در ابتدا تخم مرغ دزدی را به اجرا می گذارد .

به یهودیانی که برای مقاصدی شوم دین ، عقیده و باور خود را پنهان می کنند

 و از اسم و رسم مقصد بهره می برند آنوسی می گویند . و استر یک آنوسی است .

 ظاهرا ملکه ی پادشاه است . رسما تورات می گوید : او فرمانبر مردخای یهودی است

« مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود .

با توصیه مردخای ، استر علیه هامان « وزیرالوزرا » دسیسه کرده

و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد .

 بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد .


پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت :

شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید

 و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید . »

26 قرن از ماجرای استر ، مردخای و هامان می گذرد

متاسفانه تاریخ شناسان ایران بیشتر به زرق و برق پادشاهان

 و افتخارات جعلی زمامداران پرداخته اند .

و سلسله های پادشاهی را برایمان آرایشگری کرده اند .


جوان ایرانی از ماجرای دردناک نخبه کشی و ایرانی کشی که در کتاب استر آمده ،

خبر ندارد . استر و مردخای توطئه گر را نمی شناسد .

هامان « وزیرالوزرا » که مورد خشم یهود قرار گرفته است را نمی شناسد .

او نمی داند که هامان در هنر دست میکل آنژ بر سقف نمازخانه سیس تین واتیکان

چهره معصومی دارد که به صلیب کشیده شده است .


آیا میکل آنژ دانسته یا ندانسته نمی خواهد رنج و مصیبت مسیح

بدست یهودیان را در صورت هامان بنمایاند ؟


آنانی که دم از ایرانیت ، قومیت و نژاد می زنند

 از چه طریقی هامان سوزان3 را که در بسیاری از نقاط جهان برگزار می شود ،

به گوش جوان ایرانی رسانده اند ؟

« مردخای فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد .

فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متحد شوند

 و بد خواهان خود را از هر قومی که باشند ، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند .

 تورات می گوید: در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند

تمام حاکمان و استان داران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ،

به یهودیان کمک می کردند . و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند

و آنها را از دم شمشیر گذرانده ، کشتند. »

تورات توضیح نمی دهد که چرا همه ی مردم ایران از یهود می ترسیدند

چگونه می شود در یک مملکت غیر یهودی همه ی قدرت در انحصار یک یهودی قرار گیرد

 و همه ی مقامات از او بترسند مگر اینکه بپذیریم پادشاهان هخامنشی

دست نشاندگان یهود بودند .

آنچه که تورات و یهودیان بر آن تاکید دارند ، این است که آنان در ماجرای پوریم

 که پانزده ملت ایران را نابود کرده اند و هزاران نفر از هنرمندان ، اندیشمندان

و مردم عادی را کشته اند ، پیش دستی و قتل عام پیش گیرانه بوده است .


از یهودیان و حامیانشان می پرسیم ، به چه دلیل مردم سراسر شرق میانه

نسبت به این قوم نفرت و در دل کینه داشته اند ؟ آیا سبب دشمنی همیشگی آدمی با

یهودیان را نمی توان در رفتار حریصانه و توطئه گرانه این قوم با دیگران دانست ؟

« تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید .

او ملکه استر را خواست و گفت :

یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند ، کشته اند .

 پس در سایر شهر های مملکت چه کرده اند ؟

روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند ،

 بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند

 و از شر آنها رهایی یافتند . »

از ابتدا تا انتهای کتاب استر هیچ کلمه ای که نشان دهد خون از بینی حتی یک یهودی

 ریخته شده است ، وجود ندارد . به هیچ آزار عملی ای از سوی ایرانیان

 نسبت به یهود اشاره نشده است .

 با این وجود آنان قصاص قبل از جنایت را چگونه توجیه می کنند ؟

چگونه است که بعد از 26 قرن همچنان ایام پوریم ،

سیزدهم ، چهاردهم و پانزدهم ماه ادار ، روزهایی که از هر یازده نفر ایرانی

یک نفر کشته شده است را به عنوان روز سپاسگزاری ، روز امحاء دشمنان یهود

و روز پوریم جشن می گیرند .

 بسیاری از یهودیان اروپا و آمریکا به جای پوریم ، این مراسم را

جشن ایرانی کشی می نامند .


اما ایرانیان از همان زمان سیزدهم فروردین را که مصادف با آن ایرانی کشی

 وحشیانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم یهود و وحشیان هخامنشی ،

که سراسیمه از خانه و کاشانه شان فراری شده بودند ،

 سر به کوه و صحرا می گذارند .

 و نافرخندگی سیزده ی فروردین را دور از خانه بدر می کنند .

اما اینک به دلیل هجمه ی گسترده فرهنگی و تسلط فراگیر یهود

 بر رسانه های ارتباط جمعی و غفلت نگران کننده ی جمع کثیری از ارباب قلم و دانش ،

این روز نه تنها نمادی از مبارزه با یهود را با خود ندارد ،

بلکه در جهت خواسته ی یهود ، آمال و آرزوی یهود را

 که همانا غفلت ، جهل ، خرافه پرستی و باستان پرستی ایرانی است را بر آورده می سازد .
پی نوشت :
1-  پوریم یکی از بزرگترین جشن های یهودیان است .

یهودیان در جشن پوریم در دو نوبت به قرائت کتاب استر می پردازند .

آنان واقعه کشتار 75800 نفر از ایرانیان را معجزه الهی می دانند و به همین مناسبت

سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند .

چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می پردازند .

2- استر نام آخرین دفتر از کتاب تورات است در این دفتر نامی از یهوه ،

 خدای بنی اسرائیل برده نشده . این کتاب در اواخر عهد هخامنشی

 و یا پس از آن نوشته شده است .

بنابر نوشته د. جوینی مطالب کتاب استر تماما در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان ،

یعنی صهیونیستها و فراماسونها است .


این کتاب عمق نفرت و انزجار تند یهود نسبت به غیر یهودیان

 به ویژه ایرانیان را نشان می دهد .

شدت و تندی نفرت به حدی است که حاخام ها و فقیهان قوم یهود

در سده اول میلادی مطمئن و متفق القول نبودند که آیا باید کتاب استر را در

 
کتاب مقدس بیاورند یا نه ؟

 از اقوال مارتین لوتر از رهبران پروتستان ها نقل کرده ان که گفته است :

 ای کاش این داستان وجود نداشت .

3-استاد ناصر پور پیرار در مقاله شنبه 8 شهریور 1382 در وبلاگ

http://naria.persianblog.com می نویسد :

واژه هخامنش لقبی است که پس از تسلط داریوش و نخست وزیری مردخای

و انتخاب استر به عنوان ملکه داریوش و قتل عام پر خشونت مخالفان یهود

در سراسر ایران ، که نزد یهودیان به عید پوریم معروف است

و بالاخره تسلط کامل رابی های یهود در ایران و بین النهرین

مردم شکست خورده منطقه بر قوم داریوش نهادند و آن را حاخام منش به معنای پیرو

روحانیت یهود نام نهادند .


تورات به دفعات بر تسلط کامل رابی های یهود بر دربار هخامنشیان تاکید می کند

 که مشروح آن را می توان در کتاب های استر ، عزرا ، نحمیا ، دانیال و اشعیا در تورات یافت .

4- هامان سوزان مراسمی است که یهودیان هر ساله در بسیاری از کشور های دنیا

برگزار می کنند . بنابر آنچه آقای عباس احمدی در مقاله عید پوریم در بخش خبر نامه

http://mag.gooya.com نوشته است :

در ایتالیا ، فرانکفورت آلمان ، سالونیکای یونان ، ایران ، افغانستان ، لیبی ، مراکش ، بخارای

ازبکستان ، منطقه قفقاز ، یمن برگزار می شود .

 ویژگی این مراسم سوزاندن هامان و رقص و پایکوبی یهودیان

 به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است .

 در ازبکستان مجسمه را از یخ می سازند و به دور آن آتش روشن می کنند .

در یونان نان هایی به شکل هامان درست میکنند و با چاقو سر آن را می برند .

 در ایران مجسمه هامان را به دار می کشند ، سپس می سوزانند.






  

مرحوم
آیت الله کوهستانی در این اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود، با همه زهد و
ورع، خود را دست خالی می دید، از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل
شهید هاشمی نژاد و دیگر فضلا که از مشهد به حضورشان می رسیدند، می فرمود:«
سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانید و بگویید شیخ محمد دارد می آید،
ولی دست خالی است. »
فرزندشان می گوید: روزی یکی از علمای منطقه در
محضرش حضور داشت وقتی نگرانی ایشان را از سفر آخرت مشاهده نمود به ایشان
عرض کرد: شما کارها و وظایفتان را به خوبی انجام دادید و نباید مشکلی
داشته باشید. آقا با چهره ای برافروخته در جوابش فرمودند:
« چه می گویی؟ امامی مثل علی علیه السلام وقتی که می خواهد از دنیا برود می گوید، نمی دانم خدا با من چه طور می خواهد معامله کند؟ »


پناهندگی به حضرت رضا(ع)


روزهای آخر حیات که هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شد؛ در حالی که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:
«
حتماً مرا به مشهد ببرید من باید پناهنده به حضرت رضا علیه السلام شوم.
جنازه مرا ببرید دور ضریح مطهر طواف بدهید من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن
گاه هر جا خواستید دفن نمایید. »
آقا ما را پذیرفت !
گویا تأکید و
سفارش ایشان مبنی بر انتقال جنازه اش به مشهد به خاطر خوابی بود که احساس
کرد حضرت رضا علیه السلام او را پذیرفتند، از این رو خود می فرمود:« بر
حسب خواب هایی که دیده شد معلوم می شود آقا حضرت رضا علیه السلام ما را
پذیرفتند. »
و آن خواب این بود که مشاهده کردند همه حضرات معصومین
علیهم السلام در اتاقی نشسته اند و ایشان وارد آن مجلس شد، ولی جایی نیست
که ایشان بنشیند؛ در این لحظه حضرت رضا علیه السلام نزد خود جایی را باز
نمودند و خطاب به ایشان فرمود:
          « بیا پیش من بنشین. »


دهان شیطان را مشت میزنم !

در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل می کند:
پرسیدم: آقا جان می توانی با دهانت ذکر بگویی؟
فرمود:«
خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد، اما من
دهان شیطان را مشت می زنم و هر طور است ذکر خودم را می گویم. »آخرین گفتار

روزها
به سرعت سپری می گشت و بیماری آن مرد الهی هم چنان ادامه داشت و پزشکان و
بستگان همه در تب و تاب بودند تا آن که روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392
بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت، ولی با تلاش پزشکان زحمت کش به هوش
آمد.
چیزی نگذشت که بار دیگر بی هوش شد و به مدت یک هفته تمام در حال
اغما به سر برد و در طول این مدت یکی دو بار بیش تر نتوانست سخن بگوید آن
هم به صورت جمله ای کوتاه.
از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟ »      


عروج ملکوتی

 سرانجام
در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه چهاردهم ربیع الاول برابر با هشتم
اردیبهشت سال 1351 شمسی در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و
آسمان خطه شمال را فراگرفته بود قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید
فروزانی که هزاران نفر از پرتو روشنایی او بهره می گرفتند غروب کرد و ندای
« ارجعی الی ربک » را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و
بدین ترتیب خواسته اش که رحلتش شب جمعه باشد، مستجاب گشت و در آن شب غفران
و رحمت الهی به لقای محبوب شتافت.تشییع بی نظیر

طبق
وصیت اش آیت الله هاشمی نسب ( داماد ایشان ) پیکر مطهرش را همان شب در
حیاط منزل غسل داد. صبح جمعه آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی ـ از علمای
برجسته بهشهر ـ بر ایشان نماز خواند.
پس از انتقال جنازه به مشهد صبح
فردا یعنی روز پانزدهم ربیع الاول پیکر مطهر آن عالم ربانی با حضور علما و
مراجع و طلاب و قشرهای مختلف مردم به سمت حرم منور تشییع شد.
با عنایت
حضرت رضا علیه السلام و سفارش آیت الله العظمی میلانی در فرصتی کوتاه بدن
پاک آن رادمرد الهی را در بهترین نقطه یعنی دارالسیاده در جوار ملکوتی
امام هشتم به خاک سپردند تا برای همیشه در پناه آن امام همام باقی و زنده
بماند. 


دادگاه عدل الهی
پس
از ارتحال ایشان یکی از شاگردان در خواب می بیند که قیامت برپاشده و آیت
الله کوهستانی را جهت محاکمه در دادگاه عدل الهی حاضر ساختند، وقتی از
ایشان گزارش زندگی در دنیا را خواستند، معظم له این چنین بیان کرد:
« من در دنیا جوری زندگی کرده ام که امروز هیچ یک از اعضا و جوارحم علیه من شهادت ندهد. »

یادگارانمرحوم
آیت الله کوهستانی در حدود 25 سالگی با دختری از خانواده متدین ازدواج
کرد. ثمره این ازدواج مبارک ، هشت فرزند بود که چهار تن از فرزندان ایشان
در دوران کودکی و درزمان حیاتشان از دنیا رفتند.
ولی خداوند متعال با
عطا کردن چهار فرزند صالح دیگر چراغ زندگی ایشان را روشن نمود. سه تن از
آنان دختر بودند ، که همگی آنان را به همسری سه تن از شاگردان شایسته خود
درآورد و آخرین فرزند صالح ایشان حجت الاسلام محمد اسماعیل کوهستانی است.
1. آیت الله حاج سید آقا هاشمی نسب:
معظم
له در سال 1304 شمسی در قریه کوهستان ( آسیا بسر) از پدری جلیل القدر به
نام سید محمد فرزند میرهاشم فرزند سید ذوالفقار و مادری به نام کربلایی
زینب هاشمی فرزند ملا یحیی گرجی که از علمای بزرگ وقت به شمار می آمد
متولد شد.
ایشان ضمن آن که از شاگردان برجسته آقا جان کوهستانی بود به
دامادی ایشان نیز مفتخر گردید و در کنار این نامدار، پاکی، تواضع،
وارستگی، بی ریایی و سایر کمالات روحی و اخلاقی را نیز آموخت.
2. مرحوم حجت الاسلام محمد حسن یوسفی بیشه بنه ای هزار جریبی:
فرزند
عالم ربانی مرحوم ملا الیاس ، عالمی عامل و زاهدی عابد بود. به دامادی آیت
الله کوهستانی مفتخر گردید و در کوهستان در مجاورت بیت معظم له سکنا گزید.
3. آیت الله حاج شیخ محمد فاضل:
فرزند
آیت الله نجف علی فاضل استرآبادی فقیهی وارسته و عالمی زاهد است. در سال
1314 ش در نجف اشرف به دنیا آمد قران و فارسی را در نجف فرا گرفت و در سال
1326 به همراه پدر و مادر به ایران آمد و ادبیات را در حوزه بابل گذراند.
در
سال 1364 با جدیت و پشت کار حوزه علمیه فیضیه مازندران را راه اندازی کرد
و با تلاش مستمر و پی گیر خود تاکنون توانست طلابی فاضل و باتقوا و لایق
تربیت نماید.


آیت الله شیخ محمد کوهستانی می فرمایند :


انسان بسیار ضعیف و عاجز است ؛ پس چه
خوب است که برای خود وکیل بگیرد و کارها را به او واگذارد . وکیل باید
اولا قادر و توانا باشد ؛ ثانیا سرمد و دائم و همیشه بوده و تغییر نکند و
عادل و فاضل ، و دیگر صفات حسنی را نیز دارا باشد و این غیر از خدای تبارک
و تعالی کسی نیست


از فرازهای برجسته و درخور عنایت در
سیره عملی آن عالم عارف، توجه فوق العاده ایشان به مسئله عبادت و نیایش در
بارگاه باری تعالی بود.

آیت الله کوهستانی از عارفانی بود که از
عمق جانش خدا را شناخته و باور کرده بود و در پرتو این خداباوری همواره به
یاد خدا بود، به غیر او توجه نمی کرد و همیشه مشغول ذکر بود.
غفلت
نداشت، اهل راز و نیاز و مناجات شبانه بود و با قرآن و دعا به ویژه صحیفه
سجادیه انس فراوان داشت. بسیاری از دعاهای مفاتیح و اغلب ادعیه صحیفه را
از حفظ داشت و روزها نزدیک غروب برخی از دعاهای صحیفه سجّادیه را زمزمه می
کرد.
با زیارت های رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام آشنایی داشت و به زیارت جامعه کبیره عشق می ورزید.

از داماد ایشان مرحوم شیخ محمد حسین  یوسفی نقل شده که :
مرحوم آقا جان کوهستانی زیارت جامعه را با صدای دلنشینی می خواند و بسیار می گریست.

از دوران نوجوانی به دعا و زیارت علاقه و توجه داشت.
خود می فرمود:


زمان کودکی و نوجوانی شب ها موقع خواب بعد از خواندن زیارت وارث دو رکعت نماز می خواندم بعد می خوابیدم.

 

اهتمام به نماز و نافله<\/h6>

نماز در زندگی ایشان
جایگاه ویژه ای داشت، بدان حد که بسیاری از احتیاطات ایشان در زندگی اعم
از خوراک و پوشاک و غیره ـ که مواردی از آن ها را اشاره می کنیم ـ برای
اهتمام به این رکن اساسی دین بوده است.

مرحوم آقا جان  همواره
نماز را در اول وقت آن به جای می آورد و با خشوع و خضوع تمام اقامه می کرد
و در نماز آن چنان غرق در معبود می شد که از خود بیگانه بود و سکون و
آرمش، حضور قلب و خدابینی او در نماز آوازه همگان به ویژه خواص بود.

بر
تعقیبات و نوافل مستحب مواظبت تام داشت و عقب نمازها اغلب تعقیبات مشترکه
و مختصه را می خواند، از این رو در هر نماز برنامه عبادی شان بیش تر از یک
ساعت به طول می انجامید و این روش همیشگی ایشان در نماز بود، حتی در
زمستان ها که مسجد گرمای کافی نداشت و برای اکثر مأمورین غیر قابل تحمل
بود، برنامه عبادی ایشان تغییر نمی کرد.
 او در عبادت خود بسیار مقاوم و خستگی ناپذیر بود و به نماز عشق می ورزید و از طول قرائت و ذکر رکوع و سجود لذت می برد. 

نمازهای طولانی<\/h6>

آیت الله نصیری از شاگردان برجسته ایشان، می گوید:
به
محضرشان عرض کردم نماز شما خیلی طول می کشد، در نتیجه بسیاری از مأمومین
از ثواب جماعت باز می مانند خوب است نمازتان را مختصر تر کرده تا شرکت
کنندگان نماز جماعت بیش تر گردند و به پاداش و ثواب جماعت برسند. فرمودند:
« خیلی تفاوت ندارد. »

در عین حال
استاد خواهش مرا پذیرفت و چند روزی نماز را سریع تر به پایان می رساند.
تعداد مأمومین زیادتر شده بود، ولی طولی نکشید که دیدیم تعداد شرکت کننده
به حال اول برگشت.
 آقا فرمود:
« آقا سید تقی دیدی چندان تفاوت ندارد بگذارید من به حال خودم باشم.»

ایام
ماه مبارک رمضان نیز دعاها و اذکار و نوافل ایشان تغییر نمی کرد، حتی در
تابستان که هوا بسیار گرم و روزها بلند بود، از عبادتشان کاسته نمی شد.
نماز
مغرب و عشا را قبل از افطار اقامه می فرمود و مشغول تعقیبات می گردید، پس
از گذشت حدود یک ساعت از شب عصا زنان به طرف منزل حرکت می کرد و این درست
زمانی بود که دیگران حتی خانواده افطاری را خورده بودند و برخی از مؤمنان
برای جلسه قرائت قرآن به حسینیه معظم له آمده بودند.

 شب های ماه مبارک رمضان را تا صبح بیدار و اغلب مشغول ذکر ودعا و قرآن بود و یا مطالعه می کرد.
 قریب به نیم ساعت به اذان صبح از خوردن و آشامیدن امساک می کرد.
بیداری
شب را با خواب روز جبران می نمود و در ایام مبارک رمضان نیز بیش تر مشغول
ذکر و دعا بود و ملاقات های مردمی را کم تر می پذیرفت.

اهتمام
ایشان  به عبادت و ذکر به ویژه نماز و روزه به حدی بود که حتی در سال های
آخر عمرشان که ضعف جسمانی ناشی از کهولت سن برایشان مستولی شده بود، حاضر
نبود از عبادتش کم بگذارد.
در این اواخر که بر اثر بیماری پزشکان
اجازه روزه گرفتن به ایشان نمی دادند برای احتیاط در حد مسافت شرعی مسافرت
می کرد آن گاه افطار می نمود.
یکی از نوادگان ،  در این باره چنین می گوید:
در روزهای آخر عمر شریفشان گاهی در نماز اشتباه می کرد و ناچار می شد دوباره آن را اعاده کند، از این رو به من می فرمود:
« شما نزد من بنشین و مواظب باش که هر کجا اشتباه کردم مرا راهنمایی کن تا نمازم را درست بخوانم»
 و گاهی از اوقات من جلوتر می ایستادم نماز می خواندم و ایشان مرا همراهی می کرد.

         زندگی بدون نماز ارزش ندارد!

حجت الاسلام محمد علی
صادقی از شاگردان فاضل آیت الله کوهستانی می گوید: در این اواخر آقا جان
گاهی در نماز اشتباه می کرد، روزی در محضرشان افتخار حضور داشتیم که به
همین مناسبت فرمودند:
« این زندگی دیگر به درد نمی خورد، زندگی که من نتوانم نمازم را درست بخوانم دیگر ارزشی ندارد. »
لباس نماز


یادگار ارزشمند آن فقیه بزرگوار می گوید:
 از ایشان پرسیدم چرا لباس کرباس را انتخاب کردید؟ فرمود:
« هنگامی که در مشهد اشتغال به تحصیل داشتم در درس آیت الله میرزا محمد کفایی حاضر می شدم.
 در بحث لباس مصلی در فروعات مربوط به لباس مشکوک روایات را که ملاحظه کردم، دیدم نمی توانم با این لباس ها نماز بخوانم.
در
آن زمان لبّاده ای فاستونی داشتم و آن را به طلبه ای که قصد ازدواج داشت
هدیه کردم و جلیقه ای داشتم که موقع نماز آن را بیرون می آوردم تا این که
به مرور زمان مندرس شد و بعد از آن تمام لباس های خود را از کرباس انتخاب
کردم. »

ایشان در اوایل هنگام نماز، عبای کرباسی به دوش می انداخت و اگر عبای کرباس نداشت دستمال کرباسی روی شانه می انداخت و نماز می گذارد.
در خرید لباس نیز بسیار دقت می کرد و لباس را از درآمد باغ ملکی خود تهیه می نمود.
 ابتدا
خمس لباس را از خود پارچه جدا می کرد و بعد برای دوخت سفارش می داد، در
عین این که لباس ساده و کرباسی بود، ولی بسیار نظیف و پاکیزه بود و این
همه دقت و احتیاط فقط برای اهمیت نماز بوده است.

نماز اول وقت<\/h6>

آن گاه که صدای ملکوتی
اذان در گوش طنین انداز می شد و وقت نماز می رسید، ایشان کارهای خود را
تعطیل می کرد و آماده نماز و حضور در درگاه بی نیاز می گشت.
 یکی از شاگردان ایشان می گوید:
روزی با یکی از طلاب مشغول مباحثه بودیم و آقا در حسینیه مشغول تدریس بود، همین که صدای اذان ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود:
« بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز. »
 

نماز ایستاده در هنگام بیماری:


مرحوم جعفر دایی خدمتکار ایشان  نقل می کرد:
 ایامی
که آقا جان در بیمارستان گرگان تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و از نظر
پزشکی نباید از جایش حرکت می کرد و برای حالش مناسب نبود، در همان حال به
من فرمود که او را نگه دارم تا نمازش را ایستاده بخواند و راضی نمی شد که
بر روی تخت بخواند. 
ارزش نماز


روزی به خاطر اختلاف بر
سر یکی از مزارع روستای کوهستان نزاع و کش مکش بین دو روستای هم جوار رخ
داد، از باب این که حق با اهالی محل بود آقاجان  از آنان جانب داری کرد و
معتقد بود مزرعه متعلق به اهالی روستا است.

 این مسئله موجب شد که
طرف های درگیر که یکی از متمکنین و زمین داران منطقه بودند، اهانت هایی را
درباره آقا روا داشتند و می گفتند آقا از اهالی محل طرفداری می کند.

این نسبت ناروا باعث ناراحتی ایشان  گردیده بود، از این رو در جوابشان فرمود:
« من دو رکعت نماز قبول شده را به تمام دنیای شما نمی دهم، بلکه حتی یک حمد را هم معاوضه نمی کنم. »
این
حادثه علاوه بر آن که بیان کننده ارزش نماز نزد عالم الهی است، نشان از
این حقیقت دارد که دنیا برای مردان الهی ارزشی ندارد، آن چه برای آنان
دارای اهمین می باشد طرفداری از حق و ارزش های اسلامی است.

تهجّد و سحر خیزی<\/h6>

از جمله خصو صیات بارز
ایشان اهتمام شدید درانجام نماز شب بود .ایشان از اوان جوانی تا پایان عمر
پر برکت خویش اهل تهجّد و شب زنده داری بود و همواره طلاب را به مواظبت آن
سفارش میکرد ونماز شب را بهترین عامل توفیق وپیشرفت معنوی می دانست ،از
اینرو می فرمودند :


« طلبه ای که نماز شب نخواند ، راضی نیستم در مدرسه بماند »


 
دعای تذلّل در قنوت نماز شب :


فرزند ایشان می گوید:
در
ایام نوجوانی که با مرحوم والد در یک اتاق می خوابیدم، شبی از خواب بیدار
شدم، دیدم پدرم در حال قنوت است و با خضوع تمام ذکر « یا رب العالمین» را
تکرار می کند، به گونه ای که احساس می نمودم تمام در و دیوار با ایشان
مشغول ذکر هستند.
 بعدها از ایشان پرسیدم در نماز شب ذکر « یا رب العالمین» نیست، فرمودند:
در قنوت وتر دعای تذلل امام سجاد علیه السلام را می خوانم و در آخر آن دعا جمله « یا رب العالمین» را به قصد رجا ده بار می گویم. 

عاشق واقعی<\/h6>

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
روزی در محضر استاد افتخار حضور داشتم، صحبت از لذت و شیرینی عبادت و ارتباط انسان با خدا بود.
آقا جان ضمن بیانات مفید و دل نشین فرمود:
«
حال خوش و شیرینی که من در عبادت و ارتباط با معبود بی نیاز دارم به حدی
است که اگر حاکم کشوری به من بگوید، آقا شیخ محمد اگر پنجاه سال حکومت بلا
معارض کشور را به تو واگذار کنیم، آیا حاضری یک لحظه از حال خوشی که با
خدا داری به ما تفویض کنی؟
 خدا گواه است که حاضر نیستم حتی به کمتر از آنی حالات باطنی خود را با چنان قدرت و مکنت معاوضه کنم. »

دیدار و تذکّر امام زمان(ع) <\/h6>

ایشان می فرمود:
«
در نجف که بودم روزی در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام مشغول نماز بودم،
چون همیشه سعی داشتم نمازم را با آداب کامل و با حضور قلب به جا بیاورم
گاه از روی احتیاط نمازم را اعاده می نمودم.
 آن روز نمازم را می خواندم ولی در این اندیشه فرو رفتم که آیا این مقدار احتیاط در نماز لازم است یا نه؟
 این
در حالی بود که یکی از وعاظ در حرم بالای منبر مشغول خواندن روضه
سیدالشهداء علیه السلام بود و سیدی در مقابل من نشسته و برای مصیبت جدش می
گریست.
 به محض خطور آن اندیشه به ذهنم، دیدم که آن سید از جای خود برخاست و به من نزدیک شد و در گوش من گفت: در نماز احتیاط را از دست مده،
 پس از چند لحظه به خود آمدم و از خود پرسیدم، این سید کیست که از اندیشه درونی ام خبر دارد؟
پس
از فارغ شدن از نماز به طرف او متوجه شدم، کسی را ندیدم و هر چه در حرم
جست و جو کردم وی را نیافتم. از کفشداری سؤال کردم که شخصی با این خصوصیات
ندیدید؟ گفتند: خیر!
از این که از درک محضر او محروم شده بودم، بسیار تأسف خوردم. »

گفتنی است طبق نظر معظم له، آن سید جز حضرت ولی عصر علیه السلام شخصی دیگر نبود.
نماز خالصانه


و نیز از معظم له نقل شده است:
«
هنگامی که افشار طوس(یکی از عمّال رژیم پهلوی در خراسان) حرم امام رضا
علیه السلام را به توپ بسته بود، من در حرم مشغول نماز بودم هیچ نترسیدم و
به آن نماز امیدوارم.»

 سیره تربیتی

شیوه ایشان در تبیین مسائل اعتقادی و مباحث عمیق خداشناسی استفاده از معارف بلند قرآن و عترت بود.
 شاگردان
خود را به استفاده از این منابع عظیم و پربار دعوت می کردند و برای دریافت
آن حقایق معنوی و عرفانی آمادگی روحی و دعا و توسل را بسیار مهم می
دانستند؛ یعنی معظم له راز و رمز رسیدن به توحید ناب و دست یابی به عرفان
حقیقی را طهارت باطن و تزکیه نفس همراه با دعا و تضرع و دست گیری اهل بیت
عصمت علیهم السلام می دانست.

 فرزند ایشان  می گوید:
 گاه از محضر ایشان، درباره راه ترقی و پیشرفت در امور معنوی و معرفتی سؤال می کردم و از ایشان دستوری می خواستم ایشان فرمود:
 پسر! آن جا که سلطه نیست شمااین قدر اصرار می ورزی، آن ها باید بخواهند، اگر خواستند خودشان مقدمات و زمینه را آماده می کنند.
متأسفانه،
این بعد از شخصیت آیت الله کوهستانی بر بسیاری از ارادتمندان او پوشیده
ماند و آن گونه که باید و سزاوار بود، از محضر پرفیض آن عارف بصیر استفاده
نشد.



  

مرحوم
آیت الله کوهستانی در این اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود، با همه زهد و
ورع، خود را دست خالی می دید، از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل
شهید هاشمی نژاد و دیگر فضلا که از مشهد به حضورشان می رسیدند، می فرمود:«
سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانید و بگویید شیخ محمد دارد می آید،
ولی دست خالی است. »
فرزندشان می گوید: روزی یکی از علمای منطقه در
محضرش حضور داشت وقتی نگرانی ایشان را از سفر آخرت مشاهده نمود به ایشان
عرض کرد: شما کارها و وظایفتان را به خوبی انجام دادید و نباید مشکلی
داشته باشید. آقا با چهره ای برافروخته در جوابش فرمودند:
« چه می گویی؟ امامی مثل علی علیه السلام وقتی که می خواهد از دنیا برود می گوید، نمی دانم خدا با من چه طور می خواهد معامله کند؟ »


پناهندگی به حضرت رضا(ع)


روزهای آخر حیات که هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شد؛ در حالی که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:
«
حتماً مرا به مشهد ببرید من باید پناهنده به حضرت رضا علیه السلام شوم.
جنازه مرا ببرید دور ضریح مطهر طواف بدهید من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن
گاه هر جا خواستید دفن نمایید. »
آقا ما را پذیرفت !
گویا تأکید و
سفارش ایشان مبنی بر انتقال جنازه اش به مشهد به خاطر خوابی بود که احساس
کرد حضرت رضا علیه السلام او را پذیرفتند، از این رو خود می فرمود:« بر
حسب خواب هایی که دیده شد معلوم می شود آقا حضرت رضا علیه السلام ما را
پذیرفتند. »
و آن خواب این بود که مشاهده کردند همه حضرات معصومین
علیهم السلام در اتاقی نشسته اند و ایشان وارد آن مجلس شد، ولی جایی نیست
که ایشان بنشیند؛ در این لحظه حضرت رضا علیه السلام نزد خود جایی را باز
نمودند و خطاب به ایشان فرمود:
          « بیا پیش من بنشین. »


دهان شیطان را مشت میزنم !

در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل می کند:
پرسیدم: آقا جان می توانی با دهانت ذکر بگویی؟
فرمود:«
خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد، اما من
دهان شیطان را مشت می زنم و هر طور است ذکر خودم را می گویم. »آخرین گفتار

روزها
به سرعت سپری می گشت و بیماری آن مرد الهی هم چنان ادامه داشت و پزشکان و
بستگان همه در تب و تاب بودند تا آن که روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392
بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت، ولی با تلاش پزشکان زحمت کش به هوش
آمد.
چیزی نگذشت که بار دیگر بی هوش شد و به مدت یک هفته تمام در حال
اغما به سر برد و در طول این مدت یکی دو بار بیش تر نتوانست سخن بگوید آن
هم به صورت جمله ای کوتاه.
از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟ »      


عروج ملکوتی

 سرانجام
در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه چهاردهم ربیع الاول برابر با هشتم
اردیبهشت سال 1351 شمسی در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و
آسمان خطه شمال را فراگرفته بود قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید
فروزانی که هزاران نفر از پرتو روشنایی او بهره می گرفتند غروب کرد و ندای
« ارجعی الی ربک » را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و
بدین ترتیب خواسته اش که رحلتش شب جمعه باشد، مستجاب گشت و در آن شب غفران
و رحمت الهی به لقای محبوب شتافت.تشییع بی نظیر

طبق
وصیت اش آیت الله هاشمی نسب ( داماد ایشان ) پیکر مطهرش را همان شب در
حیاط منزل غسل داد. صبح جمعه آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی ـ از علمای
برجسته بهشهر ـ بر ایشان نماز خواند.
پس از انتقال جنازه به مشهد صبح
فردا یعنی روز پانزدهم ربیع الاول پیکر مطهر آن عالم ربانی با حضور علما و
مراجع و طلاب و قشرهای مختلف مردم به سمت حرم منور تشییع شد.
با عنایت
حضرت رضا علیه السلام و سفارش آیت الله العظمی میلانی در فرصتی کوتاه بدن
پاک آن رادمرد الهی را در بهترین نقطه یعنی دارالسیاده در جوار ملکوتی
امام هشتم به خاک سپردند تا برای همیشه در پناه آن امام همام باقی و زنده
بماند. 


دادگاه عدل الهی
پس
از ارتحال ایشان یکی از شاگردان در خواب می بیند که قیامت برپاشده و آیت
الله کوهستانی را جهت محاکمه در دادگاه عدل الهی حاضر ساختند، وقتی از
ایشان گزارش زندگی در دنیا را خواستند، معظم له این چنین بیان کرد:
« من در دنیا جوری زندگی کرده ام که امروز هیچ یک از اعضا و جوارحم علیه من شهادت ندهد. »

یادگارانمرحوم
آیت الله کوهستانی در حدود 25 سالگی با دختری از خانواده متدین ازدواج
کرد. ثمره این ازدواج مبارک ، هشت فرزند بود که چهار تن از فرزندان ایشان
در دوران کودکی و درزمان حیاتشان از دنیا رفتند.
ولی خداوند متعال با
عطا کردن چهار فرزند صالح دیگر چراغ زندگی ایشان را روشن نمود. سه تن از
آنان دختر بودند ، که همگی آنان را به همسری سه تن از شاگردان شایسته خود
درآورد و آخرین فرزند صالح ایشان حجت الاسلام محمد اسماعیل کوهستانی است.
1. آیت الله حاج سید آقا هاشمی نسب:
معظم
له در سال 1304 شمسی در قریه کوهستان ( آسیا بسر) از پدری جلیل القدر به
نام سید محمد فرزند میرهاشم فرزند سید ذوالفقار و مادری به نام کربلایی
زینب هاشمی فرزند ملا یحیی گرجی که از علمای بزرگ وقت به شمار می آمد
متولد شد.
ایشان ضمن آن که از شاگردان برجسته آقا جان کوهستانی بود به
دامادی ایشان نیز مفتخر گردید و در کنار این نامدار، پاکی، تواضع،
وارستگی، بی ریایی و سایر کمالات روحی و اخلاقی را نیز آموخت.
2. مرحوم حجت الاسلام محمد حسن یوسفی بیشه بنه ای هزار جریبی:
فرزند
عالم ربانی مرحوم ملا الیاس ، عالمی عامل و زاهدی عابد بود. به دامادی آیت
الله کوهستانی مفتخر گردید و در کوهستان در مجاورت بیت معظم له سکنا گزید.
3. آیت الله حاج شیخ محمد فاضل:
فرزند
آیت الله نجف علی فاضل استرآبادی فقیهی وارسته و عالمی زاهد است. در سال
1314 ش در نجف اشرف به دنیا آمد قران و فارسی را در نجف فرا گرفت و در سال
1326 به همراه پدر و مادر به ایران آمد و ادبیات را در حوزه بابل گذراند.
در
سال 1364 با جدیت و پشت کار حوزه علمیه فیضیه مازندران را راه اندازی کرد
و با تلاش مستمر و پی گیر خود تاکنون توانست طلابی فاضل و باتقوا و لایق
تربیت نماید.


آیت الله شیخ محمد کوهستانی می فرمایند :


انسان بسیار ضعیف و عاجز است ؛ پس چه
خوب است که برای خود وکیل بگیرد و کارها را به او واگذارد . وکیل باید
اولا قادر و توانا باشد ؛ ثانیا سرمد و دائم و همیشه بوده و تغییر نکند و
عادل و فاضل ، و دیگر صفات حسنی را نیز دارا باشد و این غیر از خدای تبارک
و تعالی کسی نیست


از فرازهای برجسته و درخور عنایت در
سیره عملی آن عالم عارف، توجه فوق العاده ایشان به مسئله عبادت و نیایش در
بارگاه باری تعالی بود.

آیت الله کوهستانی از عارفانی بود که از
عمق جانش خدا را شناخته و باور کرده بود و در پرتو این خداباوری همواره به
یاد خدا بود، به غیر او توجه نمی کرد و همیشه مشغول ذکر بود.
غفلت
نداشت، اهل راز و نیاز و مناجات شبانه بود و با قرآن و دعا به ویژه صحیفه
سجادیه انس فراوان داشت. بسیاری از دعاهای مفاتیح و اغلب ادعیه صحیفه را
از حفظ داشت و روزها نزدیک غروب برخی از دعاهای صحیفه سجّادیه را زمزمه می
کرد.
با زیارت های رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام آشنایی داشت و به زیارت جامعه کبیره عشق می ورزید.

از داماد ایشان مرحوم شیخ محمد حسین  یوسفی نقل شده که :
مرحوم آقا جان کوهستانی زیارت جامعه را با صدای دلنشینی می خواند و بسیار می گریست.

از دوران نوجوانی به دعا و زیارت علاقه و توجه داشت.
خود می فرمود:


زمان کودکی و نوجوانی شب ها موقع خواب بعد از خواندن زیارت وارث دو رکعت نماز می خواندم بعد می خوابیدم.

 

اهتمام به نماز و نافله<\/h6>

نماز در زندگی ایشان
جایگاه ویژه ای داشت، بدان حد که بسیاری از احتیاطات ایشان در زندگی اعم
از خوراک و پوشاک و غیره ـ که مواردی از آن ها را اشاره می کنیم ـ برای
اهتمام به این رکن اساسی دین بوده است.

مرحوم آقا جان  همواره
نماز را در اول وقت آن به جای می آورد و با خشوع و خضوع تمام اقامه می کرد
و در نماز آن چنان غرق در معبود می شد که از خود بیگانه بود و سکون و
آرمش، حضور قلب و خدابینی او در نماز آوازه همگان به ویژه خواص بود.

بر
تعقیبات و نوافل مستحب مواظبت تام داشت و عقب نمازها اغلب تعقیبات مشترکه
و مختصه را می خواند، از این رو در هر نماز برنامه عبادی شان بیش تر از یک
ساعت به طول می انجامید و این روش همیشگی ایشان در نماز بود، حتی در
زمستان ها که مسجد گرمای کافی نداشت و برای اکثر مأمورین غیر قابل تحمل
بود، برنامه عبادی ایشان تغییر نمی کرد.
 او در عبادت خود بسیار مقاوم و خستگی ناپذیر بود و به نماز عشق می ورزید و از طول قرائت و ذکر رکوع و سجود لذت می برد. 

نمازهای طولانی<\/h6>

آیت الله نصیری از شاگردان برجسته ایشان، می گوید:
به
محضرشان عرض کردم نماز شما خیلی طول می کشد، در نتیجه بسیاری از مأمومین
از ثواب جماعت باز می مانند خوب است نمازتان را مختصر تر کرده تا شرکت
کنندگان نماز جماعت بیش تر گردند و به پاداش و ثواب جماعت برسند. فرمودند:
« خیلی تفاوت ندارد. »

در عین حال
استاد خواهش مرا پذیرفت و چند روزی نماز را سریع تر به پایان می رساند.
تعداد مأمومین زیادتر شده بود، ولی طولی نکشید که دیدیم تعداد شرکت کننده
به حال اول برگشت.
 آقا فرمود:
« آقا سید تقی دیدی چندان تفاوت ندارد بگذارید من به حال خودم باشم.»

ایام
ماه مبارک رمضان نیز دعاها و اذکار و نوافل ایشان تغییر نمی کرد، حتی در
تابستان که هوا بسیار گرم و روزها بلند بود، از عبادتشان کاسته نمی شد.
نماز
مغرب و عشا را قبل از افطار اقامه می فرمود و مشغول تعقیبات می گردید، پس
از گذشت حدود یک ساعت از شب عصا زنان به طرف منزل حرکت می کرد و این درست
زمانی بود که دیگران حتی خانواده افطاری را خورده بودند و برخی از مؤمنان
برای جلسه قرائت قرآن به حسینیه معظم له آمده بودند.

 شب های ماه مبارک رمضان را تا صبح بیدار و اغلب مشغول ذکر ودعا و قرآن بود و یا مطالعه می کرد.
 قریب به نیم ساعت به اذان صبح از خوردن و آشامیدن امساک می کرد.
بیداری
شب را با خواب روز جبران می نمود و در ایام مبارک رمضان نیز بیش تر مشغول
ذکر و دعا بود و ملاقات های مردمی را کم تر می پذیرفت.

اهتمام
ایشان  به عبادت و ذکر به ویژه نماز و روزه به حدی بود که حتی در سال های
آخر عمرشان که ضعف جسمانی ناشی از کهولت سن برایشان مستولی شده بود، حاضر
نبود از عبادتش کم بگذارد.
در این اواخر که بر اثر بیماری پزشکان
اجازه روزه گرفتن به ایشان نمی دادند برای احتیاط در حد مسافت شرعی مسافرت
می کرد آن گاه افطار می نمود.
یکی از نوادگان ،  در این باره چنین می گوید:
در روزهای آخر عمر شریفشان گاهی در نماز اشتباه می کرد و ناچار می شد دوباره آن را اعاده کند، از این رو به من می فرمود:
« شما نزد من بنشین و مواظب باش که هر کجا اشتباه کردم مرا راهنمایی کن تا نمازم را درست بخوانم»
 و گاهی از اوقات من جلوتر می ایستادم نماز می خواندم و ایشان مرا همراهی می کرد.

         زندگی بدون نماز ارزش ندارد!

حجت الاسلام محمد علی
صادقی از شاگردان فاضل آیت الله کوهستانی می گوید: در این اواخر آقا جان
گاهی در نماز اشتباه می کرد، روزی در محضرشان افتخار حضور داشتیم که به
همین مناسبت فرمودند:
« این زندگی دیگر به درد نمی خورد، زندگی که من نتوانم نمازم را درست بخوانم دیگر ارزشی ندارد. »
لباس نماز


یادگار ارزشمند آن فقیه بزرگوار می گوید:
 از ایشان پرسیدم چرا لباس کرباس را انتخاب کردید؟ فرمود:
« هنگامی که در مشهد اشتغال به تحصیل داشتم در درس آیت الله میرزا محمد کفایی حاضر می شدم.
 در بحث لباس مصلی در فروعات مربوط به لباس مشکوک روایات را که ملاحظه کردم، دیدم نمی توانم با این لباس ها نماز بخوانم.
در
آن زمان لبّاده ای فاستونی داشتم و آن را به طلبه ای که قصد ازدواج داشت
هدیه کردم و جلیقه ای داشتم که موقع نماز آن را بیرون می آوردم تا این که
به مرور زمان مندرس شد و بعد از آن تمام لباس های خود را از کرباس انتخاب
کردم. »

ایشان در اوایل هنگام نماز، عبای کرباسی به دوش می انداخت و اگر عبای کرباس نداشت دستمال کرباسی روی شانه می انداخت و نماز می گذارد.
در خرید لباس نیز بسیار دقت می کرد و لباس را از درآمد باغ ملکی خود تهیه می نمود.
 ابتدا
خمس لباس را از خود پارچه جدا می کرد و بعد برای دوخت سفارش می داد، در
عین این که لباس ساده و کرباسی بود، ولی بسیار نظیف و پاکیزه بود و این
همه دقت و احتیاط فقط برای اهمیت نماز بوده است.

نماز اول وقت<\/h6>

آن گاه که صدای ملکوتی
اذان در گوش طنین انداز می شد و وقت نماز می رسید، ایشان کارهای خود را
تعطیل می کرد و آماده نماز و حضور در درگاه بی نیاز می گشت.
 یکی از شاگردان ایشان می گوید:
روزی با یکی از طلاب مشغول مباحثه بودیم و آقا در حسینیه مشغول تدریس بود، همین که صدای اذان ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود:
« بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز. »
 

نماز ایستاده در هنگام بیماری:


مرحوم جعفر دایی خدمتکار ایشان  نقل می کرد:
 ایامی
که آقا جان در بیمارستان گرگان تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و از نظر
پزشکی نباید از جایش حرکت می کرد و برای حالش مناسب نبود، در همان حال به
من فرمود که او را نگه دارم تا نمازش را ایستاده بخواند و راضی نمی شد که
بر روی تخت بخواند. 
ارزش نماز


روزی به خاطر اختلاف بر
سر یکی از مزارع روستای کوهستان نزاع و کش مکش بین دو روستای هم جوار رخ
داد، از باب این که حق با اهالی محل بود آقاجان  از آنان جانب داری کرد و
معتقد بود مزرعه متعلق به اهالی روستا است.

 این مسئله موجب شد که
طرف های درگیر که یکی از متمکنین و زمین داران منطقه بودند، اهانت هایی را
درباره آقا روا داشتند و می گفتند آقا از اهالی محل طرفداری می کند.

این نسبت ناروا باعث ناراحتی ایشان  گردیده بود، از این رو در جوابشان فرمود:
« من دو رکعت نماز قبول شده را به تمام دنیای شما نمی دهم، بلکه حتی یک حمد را هم معاوضه نمی کنم. »
این
حادثه علاوه بر آن که بیان کننده ارزش نماز نزد عالم الهی است، نشان از
این حقیقت دارد که دنیا برای مردان الهی ارزشی ندارد، آن چه برای آنان
دارای اهمین می باشد طرفداری از حق و ارزش های اسلامی است.

تهجّد و سحر خیزی<\/h6>

از جمله خصو صیات بارز
ایشان اهتمام شدید درانجام نماز شب بود .ایشان از اوان جوانی تا پایان عمر
پر برکت خویش اهل تهجّد و شب زنده داری بود و همواره طلاب را به مواظبت آن
سفارش میکرد ونماز شب را بهترین عامل توفیق وپیشرفت معنوی می دانست ،از
اینرو می فرمودند :


« طلبه ای که نماز شب نخواند ، راضی نیستم در مدرسه بماند »


 
دعای تذلّل در قنوت نماز شب :


فرزند ایشان می گوید:
در
ایام نوجوانی که با مرحوم والد در یک اتاق می خوابیدم، شبی از خواب بیدار
شدم، دیدم پدرم در حال قنوت است و با خضوع تمام ذکر « یا رب العالمین» را
تکرار می کند، به گونه ای که احساس می نمودم تمام در و دیوار با ایشان
مشغول ذکر هستند.
 بعدها از ایشان پرسیدم در نماز شب ذکر « یا رب العالمین» نیست، فرمودند:
در قنوت وتر دعای تذلل امام سجاد علیه السلام را می خوانم و در آخر آن دعا جمله « یا رب العالمین» را به قصد رجا ده بار می گویم. 

عاشق واقعی<\/h6>

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
روزی در محضر استاد افتخار حضور داشتم، صحبت از لذت و شیرینی عبادت و ارتباط انسان با خدا بود.
آقا جان ضمن بیانات مفید و دل نشین فرمود:
«
حال خوش و شیرینی که من در عبادت و ارتباط با معبود بی نیاز دارم به حدی
است که اگر حاکم کشوری به من بگوید، آقا شیخ محمد اگر پنجاه سال حکومت بلا
معارض کشور را به تو واگذار کنیم، آیا حاضری یک لحظه از حال خوشی که با
خدا داری به ما تفویض کنی؟
 خدا گواه است که حاضر نیستم حتی به کمتر از آنی حالات باطنی خود را با چنان قدرت و مکنت معاوضه کنم. »

دیدار و تذکّر امام زمان(ع): <\/h6>

ایشان می فرمود:
«
در نجف که بودم روزی در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام مشغول نماز بودم،
چون همیشه سعی داشتم نمازم را با آداب کامل و با حضور قلب به جا بیاورم
گاه از روی احتیاط نمازم را اعاده می نمودم.
 آن روز نمازم را می خواندم ولی در این اندیشه فرو رفتم که آیا این مقدار احتیاط در نماز لازم است یا نه؟
 این
در حالی بود که یکی از وعاظ در حرم بالای منبر مشغول خواندن روضه
سیدالشهداء علیه السلام بود و سیدی در مقابل من نشسته و برای مصیبت جدش می
گریست.
 به محض خطور آن اندیشه به ذهنم، دیدم که آن سید از جای خود برخاست و به من نزدیک شد و در گوش من گفت: در نماز احتیاط را از دست مده،
 پس از چند لحظه به خود آمدم و از خود پرسیدم، این سید کیست که از اندیشه درونی ام خبر دارد؟
پس
از فارغ شدن از نماز به طرف او متوجه شدم، کسی را ندیدم و هر چه در حرم
جست و جو کردم وی را نیافتم. از کفشداری سؤال کردم که شخصی با این خصوصیات
ندیدید؟ گفتند: خیر!
از این که از درک محضر او محروم شده بودم، بسیار تأسف خوردم. »

گفتنی است طبق نظر معظم له، آن سید جز حضرت ولی عصر علیه السلام شخصی دیگر نبود.
نماز خالصانه


و نیز از معظم له نقل شده است:
«
هنگامی که افشار طوس(یکی از عمّال رژیم پهلوی در خراسان) حرم امام رضا
علیه السلام را به توپ بسته بود، من در حرم مشغول نماز بودم هیچ نترسیدم و
به آن نماز امیدوارم.»

 سیره تربیتی

شیوه ایشان در تبیین مسائل اعتقادی و مباحث عمیق خداشناسی استفاده از معارف بلند قرآن و عترت بود.
 شاگردان
خود را به استفاده از این منابع عظیم و پربار دعوت می کردند و برای دریافت
آن حقایق معنوی و عرفانی آمادگی روحی و دعا و توسل را بسیار مهم می
دانستند؛ یعنی معظم له راز و رمز رسیدن به توحید ناب و دست یابی به عرفان
حقیقی را طهارت باطن و تزکیه نفس همراه با دعا و تضرع و دست گیری اهل بیت
عصمت علیهم السلام می دانست.
 فرزند ایشان  می گوید:
 گاه از محضر ایشان، درباره راه ترقی و پیشرفت در امور معنوی و معرفتی سؤال می کردم و از ایشان دستوری می خواستم ایشان فرمود:
 پسر! آن جا که سلطه نیست شمااین قدر اصرار می ورزی، آن ها باید بخواهند، اگر خواستند خودشان مقدمات و زمینه را آماده می کنند.
متأسفانه،
این بعد از شخصیت آیت الله کوهستانی بر بسیاری از ارادتمندان او پوشیده
ماند و آن گونه که باید و سزاوار بود، از محضر پرفیض آن عارف بصیر استفاده
نشد.



  

مرحوم آیت الله کوهستانی در این اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالی می دید، از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل شهید هاشمی نژاد و دیگر فضلا که از مشهد به حضورشان می رسیدند، می فرمود:« سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانید و بگویید شیخ محمد دارد می آید، ولی دست خالی است. »
فرزندشان می گوید: روزی یکی از علمای منطقه در محضرش حضور داشت وقتی نگرانی ایشان را از سفر آخرت مشاهده نمود به ایشان عرض کرد: شما کارها و وظایفتان را به خوبی انجام دادید و نباید مشکلی داشته باشید. آقا با چهره ای برافروخته در جوابش فرمودند:


« چه می گویی؟ امامی مثل علی علیه السلام وقتی که می خواهد از دنیا برود می گوید، نمی دانم خدا با من چه طور می خواهد معامله کند؟ »

پناهندگی به حضرت رضا(ع)

روزهای آخر حیات که هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شد؛ در حالی که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:
« حتماً مرا به مشهد ببرید من باید پناهنده به حضرت رضا علیه السلام شوم. جنازه مرا ببرید دور ضریح مطهر طواف بدهید من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن گاه هر جا خواستید دفن نمایید. »
آقا ما را پذیرفت !
گویا تأکید و سفارش ایشان مبنی بر انتقال جنازه اش به مشهد به خاطر خوابی بود که احساس کرد حضرت رضا علیه السلام او را پذیرفتند، از این رو خود می فرمود:« بر حسب خواب هایی که دیده شد معلوم می شود آقا حضرت رضا علیه السلام ما را پذیرفتند. »
و آن خواب این بود که مشاهده کردند همه حضرات معصومین علیهم السلام در اتاقی نشسته اند و ایشان وارد آن مجلس شد، ولی جایی نیست که ایشان بنشیند؛ در این لحظه حضرت رضا علیه السلام نزد خود جایی را باز نمودند و خطاب به ایشان فرمود:


          « بیا پیش من بنشین. »


دهان شیطان را مشت میزنم !

در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل می کند:
پرسیدم: آقا جان می توانی با دهانت ذکر بگویی؟
فرمود:« خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد، اما من دهان شیطان را مشت می زنم وهر طور است ذکر خودم را می گویم.

آخرین گفتار

روزها به سرعت سپری می گشت و بیماری آن مرد الهی هم چنان ادامه داشت و پزشکان و بستگان همه در تب و تاب بودند تا آن که روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392 بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت، ولی با تلاش پزشکان زحمت کش به هوش آمد.
چیزی نگذشت که بار دیگر بی هوش شد و به مدت یک هفته تمام در حال اغما به سر برد و در طول این مدت یکی دو بار بیش تر نتوانست سخن بگوید آن هم به صورت جمله ای کوتاه.
از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟ »      


عروج ملکوتی

 سرانجام در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه چهاردهم ربیع الاول برابر با هشتم اردیبهشت سال 1351 شمسی در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و آسمان خطه شمال را فراگرفته بود قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید فروزانی که هزاران نفر از پرتو روشنایی او بهره می گرفتند غروب کرد و ندای « ارجعی الی ربک » را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و بدین ترتیب خواسته اش که رحلتش شب جمعه باشد، مستجاب گشت و در آن شب غفران و رحمت الهی به لقای محبوب شتافت.

 

تشییع بی نظیر

طبق وصیت اش آیت الله هاشمی نسب ( داماد ایشان ) پیکر مطهرش را همان شب در حیاط منزل غسل داد. صبح جمعه آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی ـ از علمای برجسته بهشهر ـ بر ایشان نماز خواند.
پس از انتقال جنازه به مشهد صبح فردا یعنی روز پانزدهم ربیع الاول پیکر مطهر آن عالم ربانی با حضور علما و مراجع و طلاب و قشرهای مختلف مردم به سمت حرم منور تشییع شد.
با عنایت حضرت رضا علیه السلام و سفارش آیت الله العظمی میلانی در فرصتی کوتاه بدن پاک آن رادمرد الهی را در بهترین نقطه یعنی دارالسیاده در جوار ملکوتی امام هشتم به خاک سپردند تا برای همیشه در پناه آن امام همام باقی و زنده بماند. 

دادگاه عدل الهی
پس از ارتحال ایشان یکی از شاگردان در خواب می بیند که قیامت برپاشده و آیت الله کوهستانی را جهت محاکمه در دادگاه عدل الهی حاضر ساختند، وقتی از ایشان گزارش زندگی در دنیا را خواستند، معظم له این چنین بیان کرد:
« من در دنیا جوری زندگی کرده ام که امروز هیچ یک از اعضا و جوارحم علیه من شهادت ندهد. »

یادگاران

مرحوم آیت الله کوهستانی در حدود 25 سالگی با دختری از خانواده متدین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج مبارک ، هشت فرزند بود که چهار تن از فرزندان ایشان در دوران کودکی و درزمان حیاتشان از دنیا رفتند.
ولی خداوند متعال با عطا کردن چهار فرزند صالح دیگر چراغ زندگی ایشان را روشن نمود. سه تن از آنان دختر بودند ، که همگی آنان را به همسری سه تن از شاگردان شایسته خود درآورد و آخرین فرزند صالح ایشان حجت الاسلام محمد اسماعیل کوهستانی است.


1. آیت الله حاج سید آقا هاشمی نسب:
معظم له در سال 1304 شمسی در قریه کوهستان ( آسیا بسر) از پدری جلیل القدر به نام سید محمد فرزند میرهاشم فرزند سید ذوالفقار و مادری به نام کربلایی زینب هاشمی فرزند ملا یحیی گرجی که از علمای بزرگ وقت به شمار می آمد متولد شد.
ایشان ضمن آن که از شاگردان برجسته آقا جان کوهستانی بود به دامادی ایشان نیز مفتخر گردید و در کنار این نامدار، پاکی، تواضع، وارستگی، بی ریایی و سایر کمالات روحی و اخلاقی را نیز آموخت.


2. مرحوم حجت الاسلام محمد حسن یوسفی بیشه بنه ای هزار جریبی:
فرزند عالم ربانی مرحوم ملا الیاس ، عالمی عامل و زاهدی عابد بود. به دامادی آیت الله کوهستانی مفتخر گردید و در کوهستان در مجاورت بیت معظم له سکنا گزید.


3. آیت الله حاج شیخ محمد فاضل:
فرزند آیت الله نجف علی فاضل استرآبادی فقیهی وارسته و عالمی زاهد است. در سال 1314 ش در نجف اشرف به دنیا آمد قران و فارسی را در نجف فرا گرفت و در سال 1326 به همراه پدر و مادر به ایران آمد و ادبیات را در حوزه بابل گذراند.
در سال 1364 با جدیت و پشت کار حوزه علمیه فیضیه مازندران را راه اندازی کرد و با تلاش مستمر و پی گیر خود تاکنون توانست طلابی فاضل و باتقوا و لایق تربیت نماید.


آیت الله شیخ محمد کوهستانی  فرمودند :

انسان بسیار ضعیف و عاجز است ؛ پس چه خوب است که برای خود وکیل بگیرد و کارها را به او واگذارد . وکیل باید اولا قادر و توانا باشد ؛ ثانیا سرمد و دائم و همیشه بوده و تغییر نکند و عادل و فاضل ، و دیگر صفات حسنی را نیز دارا باشد و این غیر از خدای تبارک و تعالی کسی نیست

از فرازهای برجسته و درخور عنایت در سیره عملی آن عالم عارف، توجه فوق العاده ایشان به مسئله عبادت و نیایش در بارگاه باری تعالی بود.

آیت الله کوهستانی از عارفانی بود که از عمق جانش خدا را شناخته و باور کرده بود و در پرتو این خداباوری همواره به یاد خدا بود، به غیر او توجه نمی کرد و همیشه مشغول ذکر بود.
غفلت نداشت، اهل راز و نیاز و مناجات شبانه بود و با قرآن و دعا به ویژه صحیفه سجادیه انس فراوان داشت. بسیاری از دعاهای مفاتیح و اغلب ادعیه صحیفه را از حفظ داشت و روزها نزدیک غروب برخی از دعاهای صحیفه سجّادیه را زمزمه می کرد.
با زیارت های رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام آشنایی داشت و به زیارت جامعه کبیره عشق می ورزید.

از داماد ایشان مرحوم شیخ محمد حسین  یوسفی نقل شده که :


مرحوم آقاجان کوهستانی زیارت جامعه را با صدای دلنشینی می خواند و بسیار می گریست.


از دوران نوجوانی به دعا و زیارت علاقه و توجه داشت.
خود می فرمود:

زمان کودکی و نوجوانی شب ها موقع خواب بعد از خواندن زیارت وارث دو رکعت نماز می خواندم بعد می خوابیدم.

 

اهتمام به نماز و نافله

نماز در زندگی ایشان جایگاه ویژه ای داشت، بدان حد که بسیاری از احتیاطات ایشان در زندگی اعم از خوراک و پوشاک و غیره ـ که مواردی از آن ها را اشاره می کنیم ـ برای اهتمام به این رکن اساسی دین بوده است.

مرحوم آقا جان  همواره نماز را در اول وقت آن به جای می آورد و با خشوع و خضوع تمام اقامه می کرد و در نماز آن چنان غرق در معبود می شد که از خود بیگانه بود و سکون و آرمش، حضور قلب و خدابینی او در نماز آوازه همگان به ویژه خواص بود.

بر تعقیبات و نوافل مستحب مواظبت تام داشت و عقب نمازها اغلب تعقیبات مشترکه و مختصه را می خواند، از این رو در هر نماز برنامه عبادی شان بیش تر از یک ساعت به طول می انجامید و این روش همیشگی ایشان در نماز بود، حتی در زمستان ها که مسجد گرمای کافی نداشت و برای اکثر مأمورین غیر قابل تحمل بود، برنامه عبادی ایشان تغییر نمی کرد.
 او در عبادت خود بسیار مقاوم و خستگی ناپذیر بود و به نماز عشق می ورزید و از طول قرائت و ذکر رکوع و سجود لذت می برد. 


نمازهای طولانی

آیت الله نصیری از شاگردان برجسته ایشان، می گوید:
به محضرشان عرض کردم نماز شما خیلی طول می کشد، در نتیجه بسیاری از مأمومین از ثواب جماعت باز می مانند خوب است نمازتان را مختصر تر کرده تا شرکت کنندگان نماز جماعت بیش تر گردند و به پاداش و ثواب جماعت برسند. فرمودند:
« خیلی تفاوت ندارد. »

در عین حال استاد خواهش مرا پذیرفت و چند روزی نماز را سریع تر به پایان می رساند. تعداد مأمومین زیادتر شده بود، ولی طولی نکشید که دیدیم تعداد شرکت کننده به حال اول برگشت.
 آقا فرمود:
« آقا سید تقی دیدی چندان تفاوت ندارد بگذارید من به حال خودم باشم.»

ایام ماه مبارک رمضان نیز دعاها و اذکار و نوافل ایشان تغییر نمی کرد، حتی در تابستان که هوا بسیار گرم و روزها بلند بود، از عبادتشان کاسته نمی شد.
نماز مغرب و عشا را قبل از افطار اقامه می فرمود و مشغول تعقیبات می گردید، پس از گذشت حدود یک ساعت از شب عصا زنان به طرف منزل حرکت می کرد و این درست زمانی بود که دیگران حتی خانواده افطاری را خورده بودند و برخی از مؤمنان برای جلسه قرائت قرآن به حسینیه معظم له آمده بودند.

 شب های ماه مبارک رمضان را تا صبح بیدار و اغلب مشغول ذکر ودعا و قرآن بود و یا مطالعه می کرد.
 قریب به نیم ساعت به اذان صبح از خوردن و آشامیدن امساک می کرد.
بیداری شب را با خواب روز جبران می نمود و در ایام مبارک رمضان نیز بیش تر مشغول ذکر و دعا بود و ملاقات های مردمی را کم تر می پذیرفت.

اهتمام ایشان  به عبادت و ذکر به ویژه نماز و روزه به حدی بود که حتی در سال های آخر عمرشان که ضعف جسمانی ناشی از کهولت سن برایشان مستولی شده بود، حاضر نبود از عبادتش کم بگذارد.
در این اواخر که بر اثر بیماری پزشکان اجازه روزه گرفتن به ایشان نمی دادند برای احتیاط در حد مسافت شرعی مسافرت می کرد آن گاه افطار می نمود.
یکی از نوادگان ،  در این باره چنین می گوید:
در روزهای آخر عمر شریفشان گاهی در نماز اشتباه می کرد و ناچار می شد دوباره آن را اعاده کند، از این رو به من می فرمود:
« شما نزد من بنشین و مواظب باش که هر کجا اشتباه کردم مرا راهنمایی کن تا نمازم را درست بخوانم»
 و گاهی از اوقات من جلوتر می ایستادم نماز می خواندم و ایشان مرا همراهی می کرد.

         زندگی بدون نماز ارزش ندارد!

حجت الاسلام محمد علی صادقی از شاگردان فاضل آیت الله کوهستانی می گوید: در این اواخر آقا جان گاهی در نماز اشتباه می کرد، روزی در محضرشان افتخار حضور داشتیم که به همین مناسبت فرمودند:
« این زندگی دیگر به درد نمی خورد، زندگی که من نتوانم نمازم را درست بخوانم دیگر ارزشی ندارد. »

 
لباس نماز

یادگار ارزشمند آن فقیه بزرگوار می گوید:
 از ایشان پرسیدم چرا لباس کرباس را انتخاب کردید؟ فرمود:
« هنگامی که در مشهد اشتغال به تحصیل داشتم در درس آیت الله میرزا محمد کفایی حاضر می شدم.
 در بحث لباس مصلی در فروعات مربوط به لباس مشکوک روایات را که ملاحظه کردم، دیدم نمی توانم با این لباس ها نماز بخوانم.
در آن زمان لبّاده ای فاستونی داشتم و آن را به طلبه ای که قصد ازدواج داشت هدیه کردم و جلیقه ای داشتم که موقع نماز آن را بیرون می آوردم تا این که به مرور زمان مندرس شد و بعد از آن تمام لباس های خود را از کرباس انتخاب کردم. »

ایشان در اوایل هنگام نماز، عبای کرباسی به دوش می انداخت و اگر عبای کرباس نداشت دستمال کرباسی روی شانه می انداخت و نماز می گذارد.
در خرید لباس نیز بسیار دقت می کرد و لباس را از درآمد باغ ملکی خود تهیه می نمود.
 ابتدا خمس لباس را از خود پارچه جدا می کرد و بعد برای دوخت سفارش می داد، در عین این که لباس ساده و کرباسی بود، ولی بسیار نظیف و پاکیزه بود و این همه دقت و احتیاط فقط برای اهمیت نماز بوده است.

نماز اول وقت

آن گاه که صدای ملکوتی اذان در گوش طنین انداز می شد و وقت نماز می رسید، ایشان کارهای خود را تعطیل می کرد و آماده نماز و حضور در درگاه بی نیاز می گشت.
 یکی از شاگردان ایشان می گوید:
روزی با یکی از طلاب مشغول مباحثه بودیم و آقا در حسینیه مشغول تدریس بود، همین که صدای اذان ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود:
« بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز. »
 

نماز ایستاده در هنگام بیماری:

مرحوم جعفر دایی خدمتکار ایشان  نقل می کرد:
 ایامی که آقا جان در بیمارستان گرگان تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و از نظر پزشکی نباید از جایش حرکت می کرد و برای حالش مناسب نبود، در همان حال به من فرمود که او را نگه دارم تا نمازش را ایستاده بخواند و راضی نمی شد که بر روی تخت بخواند. 


ارزش نماز

روزی به خاطر اختلاف بر سر یکی از مزارع روستای کوهستان نزاع و کش مکش بین دو روستای هم جوار رخ داد، از باب این که حق با اهالی محل بود آقاجان  از آنان جانب داری کرد و معتقد بود مزرعه متعلق به اهالی روستا است.

 این مسئله موجب شد که طرف های درگیر که یکی از متمکنین و زمین داران منطقه بودند، اهانت هایی را درباره آقا روا داشتند و می گفتند آقا از اهالی محل طرفداری می کند.

این نسبت ناروا باعث ناراحتی ایشان  گردیده بود، از این رو در جوابشان فرمود:
« من دو رکعت نماز قبول شده را به تمام دنیای شما نمی دهم، بلکه حتی یک حمد را هم معاوضه نمی کنم. »
این حادثه علاوه بر آن که بیان کننده ارزش نماز نزد عالم الهی است، نشان از این حقیقت دارد که دنیا برای مردان الهی ارزشی ندارد، آن چه برای آنان دارای اهمین می باشد طرفداری از حق و ارزش های اسلامی است.

تهجّد و سحر خیزی

از جمله خصو صیات بارز ایشان اهتمام شدید درانجام نماز شب بود .ایشان از اوان جوانی تا پایان عمر پر برکت خویش اهل تهجّد و شب زنده داری بود و همواره طلاب را به مواظبت آن سفارش میکرد ونماز شب را بهترین عامل توفیق وپیشرفت معنوی می دانست ،از اینرو می فرمودند :

« طلبه ای که نماز شب نخواند ، راضی نیستم در مدرسه بماند »

 
 
دعای تذلّل در قنوت نماز شب :

فرزند ایشان می گوید:
در ایام نوجوانی که با مرحوم والد در یک اتاق می خوابیدم، شبی از خواب بیدار شدم، دیدم پدرم در حال قنوت است و با خضوع تمام ذکر « یا رب العالمین» را تکرار می کند، به گونه ای که احساس می نمودم تمام در و دیوار با ایشان مشغول ذکر هستند.
 بعدها از ایشان پرسیدم در نماز شب ذکر « یا رب العالمین» نیست، فرمودند:
در قنوت وتر دعای تذلل امام سجاد علیه السلام را می خوانم و در آخر آن دعا جمله « یا رب العالمین» را به قصد رجا ده بار می گویم. 

عاشق واقعی

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند:
روزی در محضر استاد افتخار حضور داشتم، صحبت از لذت و شیرینی عبادت و ارتباط انسان با خدا بود.
آقا جان ضمن بیانات مفید و دل نشین فرمود:
« حال خوش و شیرینی که من در عبادت و ارتباط با معبود بی نیاز دارم به حدی است که اگر حاکم کشوری به من بگوید، آقا شیخ محمد اگر پنجاه سال حکومت بلا معارض کشور را به تو واگذار کنیم، آیا حاضری یک لحظه از حال خوشی که با خدا داری به ما تفویض کنی؟
 خدا گواه است که حاضر نیستم حتی به کمتر از آنی حالات باطنی خود را با چنان قدرت و مکنت معاوضه کنم. »

دیدار و تذکّر امام زمان(ع)

ایشان می فرمود:
« در نجف که بودم روزی در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام مشغول نماز بودم، چون همیشه سعی داشتم نمازم را با آداب کامل و با حضور قلب به جا بیاورم گاه از روی احتیاط نمازم را اعاده می نمودم.
 آن روز نمازم را می خواندم ولی در این اندیشه فرو رفتم که آیا این مقدار احتیاط در نماز لازم است یا نه؟
 این در حالی بود که یکی از وعاظ در حرم بالای منبر مشغول خواندن روضه سیدالشهداء علیه السلام بود و سیدی در مقابل من نشسته و برای مصیبت جدش می گریست.
 به محض خطور آن اندیشه به ذهنم، دیدم که آن سید از جای خود برخاست و به من نزدیک شد و در گوش من گفت: در نماز احتیاط را از دست مده،
 پس از چند لحظه به خود آمدم و از خود پرسیدم، این سید کیست که از اندیشه درونی ام خبر دارد؟
پس از فارغ شدن از نماز به طرف او متوجه شدم، کسی را ندیدم و هر چه در حرم جست و جو کردم وی را نیافتم. از کفشداری سؤال کردم که شخصی با این خصوصیات ندیدید؟ گفتند: خیر!
از این که از درک محضر او محروم شده بودم، بسیار تأسف خوردم. »

گفتنی است طبق نظر معظم له، آن سید جز حضرت ولی عصر علیه السلام شخصی دیگر نبود.


نماز خالصانه

و نیز از معظم له نقل شده است:
« هنگامی که افشار طوس(یکی از عمّال رژیم پهلوی در خراسان) حرم امام رضا علیه السلام را به توپ بسته بود، من در حرم مشغول نماز بودم هیچ نترسیدم و به آن نماز امیدوارم.»

 
 سیره تربیتی

شیوه ایشان در تبیین مسائل اعتقادی و مباحث عمیق خداشناسی استفاده از معارف بلند قرآن و عترت بود.
 شاگردان خود را به استفاده از این منابع عظیم و پربار دعوت می کردند و برای دریافت آن حقایق معنوی و عرفانی آمادگی روحی و دعا و توسل را بسیار مهم می دانستند؛ یعنی معظم له راز و رمز رسیدن به توحید ناب و دست یابی به عرفان حقیقی را طهارت باطن و تزکیه نفس همراه با دعا و تضرع و دست گیری اهل بیت عصمت علیهم السلام می دانست.


 آقا زاده ایشان میفرمایند:

 
 گاه از محضر ایشان، درباره راه ترقی و پیشرفت در امور معنوی و معرفتی سؤال می کردم و از ایشان دستوری می خواستم ایشان فرمود:
 پسر! آن جا که سلطه نیست شمااین قدر اصرار می ورزی، آن ها باید بخواهند، اگر خواستند خودشان مقدمات و زمینه را آماده می کنند.
متأسفانه، این بعد از شخصیت آیت الله کوهستانی بر بسیاری از ارادتمندان او پوشیده ماند و آن گونه که باید و سزاوار بود، از محضر پرفیض آن عارف بصیر استفاده نشد.


  
احاطه علمی

مرحوم
آیت الله کوهستانی در بعد علمی و فقهی از عالمان برجسته به شمار می رفت.
هر چند زهد و تقوای وی زبان زد همگان بود و عوام مردم از وسعت دامنه علمش
بی خبر بودند اما هم اساتید ایشان و هم خواص از شاگردان همواره اعتراف به
موقعیت بالای علمی وی می نمودند.
در فقه و اصول صاحب نظر، در ادبیات عرب توان مند، در دین شناسی عالمی ژرف نگر و در عرفان عملی عارفی با بصیرت بود.
ثمره
این برجستگی و نبوغ فوق العاده اخذ اجازه اجتهاد از اساتید بزرگ حوزه نجف
بود. یکی از فضلا می گوید: وقتی از آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی
درباره مقام علمی آقای کوهستانی پرسیدیم ایشان فرمودند: وقتی آقای
کوهستانی می خواست به وطن بازگردد مرحوم آیت الله نائینی از علمای حاضر در
جلسه استفتا درباره اجتهاد ایشان سؤال کرد همگی به اتفاق آرا به اجتهاد و
عدالت معظم له شهادت دادند آن گاه آیه الله نائینی از من پرسید، گفتم: «
لا شک فی عدالته مجتهد مجتهدُ؛ در عدالت او شکی نیست مجتهد نیز هست.
ایشان
از مقدمات تا پایان سطح را در حوزه کوهستان تدریس می فرمودند به گونه ای
که بسیاری از شاگردان تا سطح عالی را از محضرشان استفاده نموده و آن گاه
با اجازه ایشان به حوزه های بزرگ نجف و قم و مشهد هجرت کردند. برای عده ای
از شاگردان خود کتاب نفیس و عمیق « جواهر الکلام» و طهارت شیخ انصاری را
به صورت استدلالی تبیین می نمود به کتاب جواهر خیلی علاقمند بود و بسیار
آن را مطالعه می کرد و همواره از مباحثات علمی استقبال شایانی می کرد.
فرزند ایشان می گوید:

آیت
لله راضی تبریزی، که از علمای بزرگ قم بود، برای من نقل فرمودند: من خدمت
والد شما رسیدم به اتفاق ایشان جهت اقامه فریضه ظهر و عصر به مسجد رفتیم
در بین نماز پس از تشهد رکعت دوم موقع برخاستن ذکر « وتقبل شفاعته فی امته
وارفع درجته» را قرائت کرد، پس از تمام شدن نماز و رسیدن به منزل از ایشان
پرسیدم شما موقع حرکت و آماده شدن برای تسبیحات اربعه کلمه « فی امته » را
از کجا اضافه فرمودید؟
ایشان بی درنگ کتاب صلاة « جواهر» را حاضر کرد و
آن را شبیه استخاره گرفتن باز کرد که درست همان صفحه مورد احتیاج آمده بود
و این عبارت را به من نشان داد که در این ذکر مستحبی پس از تشهد چند نظر
است که برخی از فقها کلمه « فی امته» را هم اضافه می کنند و بعضی بدون آن
را قایل هستند فهمیدم ایشان علاوه بر مقام معنوی عالمی صاحب نظر نیز هست.
بارها شده افرادی از گوشه و کنار می آمدند وقتی با کوهی از علم و فضیلت
مواجه می شدند لب به تحسین و مدح و ثنا می گشودند. ایشان نه تنها خوشحال
نمیشد بلکه با جمله ای کوتاه و با کمال تواضع و فروتنی فرمود:      

   « چه می فرمایی من که یک آخوند دهاتی بیشتر نیستم »

اساتید
بی تردید، استاد و معلم در شکل گیری شخصیت علمی و معنوی انسان نقش مهمی
ایفا می کند؛ به طوری که تأثیر اندیشه ها و رفتارهای استاد را بر شاگرد به
خوبی می توان دید و حتی استاد می تواند در سعادت یا شقاوت انسانی نیز اثر
بگذارد.
آیت الله کوهستانی در دوران تحصیل از استادان زیادی، که هر یک
در زمان خود از چهره های برجسته حوزه ها بودند، بهره گرفت. جهت پاسداشت
زحمات آن بزرگواران اشاره ای هر چند گذرا به زندگی شان خالی از فایده
نیست:

  ((اساتید حوزه بهشهر))

 

1. آیت الله خضر اشرفی:

حاج
آقا خضر فرزند عالم ربانی آیت الله شیخ اسماعیل اشرفی ( متوفی 1308ق)
مشهور به شریعتمدار از اعاظم علمای بهشهر بود که پس از پدرش ریاست حوزه
علمیه بهشهر و امور دینی به او منتقل شد و در حدود 1336 قمری درگذشت.

2. آیت الله حاج سید محسن نبوی اشرفی:
سال
ها از محضر استادانی چون آیت الله سید محمد کاظم یزدی صاحب « عروه الوثقی»
و آیت الله ملا محمد کاظم خراسانی صاحب «کفایه الاصول» و دیگر اساتید بهره
مند شد و خود در شمار چهره های فاضل و برجسته حوزه نجف درآمد. اساتید حوزه مشهد

 

1. آیت الله شیخ نجف علی فاضل استرآبادی:فقیه
فرزانه آیت الله شیخ نجف علی فاضل در سال 1305 قمری در قریه « نوکنده» از
توابع شهر « بندر گز» در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.
به مدت چهار سال از محضر آیت الله حاج شیخ علی علامه حائری ( متوفی 1339 هـ . ق) استفاده های فراوان برد.
در سال 1340 قمری جهت نیل به مقامات عالی علمی رهسپار نجف اشرف گردید و در آن جا از محضر استوانه های علمی شیعه حضرات آیات:
محقق
نائینی، آقا ضیاء عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی فیض برد و به مقام رفیع
اجتهاد دست یافت. از ویژگی های اخلاقی ایشان پای بندی شدید به عبادت و
نوافل و ذکر و دعا بود و بر تهجد و سحر خیزی مداومت داشت.
مرحوم آیت
الله کوهستانی ظاهراً کتاب « معالم الاصول» را در مشهد نزد وی خوانده است.
فرزند بزرگوارش، آیت الله حاج شیخ محمد فاضل، داماد مرحوم کوهستانی است و
این خود موجب ارتباط و نزدیکی هر چه بیشتر آن دو بزرگوار گشته بود.2. آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی:
آیت الله حاج آقا حسین قمی فرزند حاج سید محمود یکی از مراجع بزرگ تقلید بود.
گفتنی
است که مرحوم کوهستانی احترام فوق العاده ای برای مرحوم آیت الله حاج آقا
حسین قمی قایل بود. هنگامی که مرحوم حاج آقا حسین قمی در مسیر مسافرت به
کوهستان تشریف آورده و دو ـ سه روز در منزل آیت الله کوهستانی اقامت
فرمودند، معظم له هنگام ورود آن مرجع بزرگ، در مقابل ایشان گاو قربانی
کردند و نهایت ادب و فروتنی و احترام را نسبت به استاد عالی مقامش ابراز
نمودند، تا آن جا که وسایل وضو و تطهیر ایشان را خود فراهم می کرد و هنگام
نماز برای ایشان سجاده می انداخت.
خلاصه آن که در این مدت مرحوم کوهستانی مثل عبد در برابر مولی کمر به خدمت بسته و هیچ قرار نداشت.3. آیت الله میرزا محمد کفایی:معروف
به آقازاده نجفی در نیمه شعبان سال 1294 قمری در نجف به دنیا آمد. با تلاش
و پشت کار، مقدمات و سطح را خواند و در مکتب پدر نامدار خود تلمذ کرد و از
او اجازه اجتهاد گرفت.
بر کتاب « کفایه الاصول» پدر خود نیز حاشیه ای
نوشته است. گفته اند علاقه وی به کتاب کفایه به اندازه ای بود که می گفت
اگر مطلبی از مطالب و معضلات آن فراموشم شود به حرم می روم و در آن جا
درباره آن مطلب می اندیشم و دعا می کنم تا آن را بیابم.
3. اساتید حوزه نجف درس فقه را از محضر علمی محقق مرحوم آیه الله العظمی میرزا حسین نائینی (ره) و فقیه عصر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بهره مند گشت و درس اصول را نزد محقق مدقق مرحوم آیت الله العظمی آقا ضیاء الدین عراقی آموخت.ایشان
همواره از اساتید خود به نیکی و بزرگی یاد می کرد ولی در بین آنان مرحوم
آیت الله نائینی نزد او از عظمت و ابهت خاصی برخوردار بود و از مبانی
اجتهادی وی دفاع می کرد.
استعداد سرشار، حضور عالمانه و محققانه در
درس های اساتید همراه با سابقه علمی در مشهد مراوده و مذاکره علمی با فقیه
بزرگی چون آیت الله سید محمود شاهرودی و مباحثه با شخصیت های بزرگی همچون
آیت الله شیخ محمد تقی آملی از او عالمی فاضل و برجسته ساخته و در شمار
فضلای اهل نجف قرار داده بود.برخی از اساتید ایشان در نجف اشرف


1. آیت الله العظمی میرزا محمد حسین نائینی:مرحوم نائینی متوفی ( 1355ق) از مراجع بزرگ عصر خویش و یکی ازرجال تحقیق و تدقیق در اصول و فقه است.
ایشان
علم اصول را با دقت تام و جدیت خاصی به طوری منظم و به دور از پیچیدگی،
تهذیب و تنقیح کرد، اصولیان بزرگ وی را در این امر ستوده و استادی اش را
پذیرفته اند.2. آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی:آیت
الله سید ابوالحسن اصفهانی ( متوفی 1365 قمری) یکی از فقها و مراجع بزرگ
عصر اخیر است که در کیاست، درایت و حسن اداره حوزه های علمیه شهرت بسزا و
نام پرآوازه ای دارد.
از تألیفات او « وسیلة النجاة » است که به خاطر جامعیت آن، برخی از فقهای نامدار، از جمله امام خمینی بر آن، حاشیه نوشته اند.
3. آیت الله ضیاء الدین عراقی:ایشان
( متوفی 1361 ق) از فقها و علمای بزرگ است که در شهر اراک به دنیا آمد.
مقدمات علوم را در حوزه اصفهان فرا گرفت و سپس به نجف اشرف عزیمت نمود و
در آن جا از محضر بزرگانی چون آیات عظام سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه
الوثقی، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و سید محمد فشارکی کسب فیض نمود و در
شمار فقهای بزرگ تاریخ علمی شیعه قرار گرفت و پس از درگذشت استاد نامدارش
آخوند خراسانی بر کرسی تدریس نشست و قریب شصت سال مشغول به تدریس دروس
عالیه بود و در حدود دو هزار فقیه و مجتهد از محضر او بهره گرفتتند.
از
ویژگی های این محقق بزرگ این بود که: در بحث بسیار قوی و به طور دائم در
مسائل علمی تفکر می کرد، زاهد و قانع بود و از دنیا و زخارف آن اعراض می
کرد.خدمات و جهاد علمی

مهم ترین
خدمات و مجاهدت های مخلصانه آیت الله کوهستانی در عرصه علم و دین تأسیس
حوزه علمیه در روستای « کوهستان» یعنی زادگاه خودش بود.

در سایه پربرکت این مرکز علمی توانست نقش به سزایی در بالندگی و شکوفایی فرهنگ غنی اسلام در استان مازندران ایفا نماید.
ایشان در این باره چنین می فرمود:

« وقتی از نجف بازگشتم در فکر بودم که چه کاری انجام بدهم و چگونه وظیفه خود را انجام برسانم؟ چطور با مردم رفتار نمایم؟
تا
این که تصمیم گرفتم در ویژگی های اخلاقی و رفتاری امامان معصوم علیهم
السلام غور کنم و همان سان که آنان با مردم رفتار می نمودند من نیز سیره
آن بزرگواران را در رفتار خود با مردم پیاده کنم.
مردد بودم آب و نان
خود را بگیرم و به شهرها و روستاها سفر کنم و به طور سیار و خانه به دوش
تبلیغ نمایم یا حوزه ای بنا کنم و عده ای را تربیت کنم که آنان به جای من
به شهرها و روستاها بروند و اسلام و دین را ترویج کنند.
دیدم اگر
بخواهم به طور سیار در مناطق مختلف بروم و وظیفه ام را این چنین انجام دهم
شاید از عهده اش برنیایم و نتوانم به خوبی تبلیغ کنم و مشکلات و زحمات خاص
خود را نیز در پی می داشت که با وضع مزاجی و روحی من سازگار نبود.
سرانجام
با توکل به خدا و توجه حضرت ولی عصر علیه السلام تأسیس حوزه را آغاز کردم
و تمام سعی خود را برای تربیت و پرورش نسل جوان به کار گرفتم.»
روزی به یکی از فضلا فرمودند:
« هنگامی که از نجف به مازندران آمدم به همسرم گفتم:
تو حاضری در حق طلاب مادری کنی و من پدری کنم و آن ها را تربیت نماییم تا نزد پروردگار روسفید باشیم؟
قبول
کرد و من هم تصمیم گرفتم در آن زمان که رضا شاه نمی گذاشت یک نفر معمم در
ایران وجود داشته باشد طلاب زیادی را تحت تربیت و پوشش قرار دهم. »
چگونگی احداث حوزه علمیه آیت الله کوهستانی حدوداً از سال 1312 شمسی جهت تشکیل حوزه به جمع آوری و تربیت طلاب علوم دینی همت نمود.
ابتدا
که هنوز بنایی ساخته نشده بود حسینیه خویش را در اختیار طلاب گذاشت. به
مرور زمان علاقه مندان به علم و دانش از اطراف گرد ایشان حلقه زدند تا سال
1321 شمسی که آمار طلاب و شیفتگان علم فزونی یافت لذا معظم له چند اتاق در
حاشیه حیاط بیرونی خود احداث کردند و با افزایش بیشتر طلاب و کمبود اتاق
به ناچار در منازل محل به عنوان مستأجر اسکان می یافتند تا آن که با اصرار
طلاب در مورد احداث ساختمان و افزایش خوابگاه ، به قرآن تفأل می زنند که
این آیه می آید:
« قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون؛
بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوید که این از تمام آنچه گردآوری کرده اند بهتر است.»
با
الهام از این آیه امیدبخش تصمیم بر احداث ساختمان مدرسه گرفت و با یاری
خدا و توجهات حضرت ولی عصر علیه السلام کلنگ آن را به زمین زد و با تلاش و
کوشش همراه با تدبیر و دوراندیشی سه دستگاه ساختمان کاه گلی بسیار ساده و
بی الایش که هر یک مشتمل بر چند حجره ( مدرسه فضل، 5 اتاق رحمت، 11 اتاق و
فرح 12 اطاق در دو طبقه) بود برای اسکان طلاب بنا کرد.
زمین های مدرسه
از ملک شخصی وی بود و در ساختن مدرسه نیز سعی وافر داشت از اموال شخصی آن
را تکمیل نماید و از سهم امام علیه السلام استفاده نکند.
و اگر احیاناً
دیگران می خواستند در جهت تکمیل بنای مدرسه وجهی بپردازند دقت داشت که هر
پولی را قبول نکند، لذا وقتی یکی از متمکنین مقداری پول فرستاد که در بنای
ساختمان استفاده شود، چون نمی توانست آن پول را قبول نکند و از طرفی هم در
مصرف آن احتیاط می کرد پول را گرفت ولی خرج چپر دور مدرسه کرد و آن را در
ساختمان به کار نگرفت و طولی نکشید که آن چپر خشک شد و به مرور زمان تمام
چوب هایش از بین رفت.
برخی از طلاب که از ابتدای تأسیس خدمت ایشان
بودند نقل کردند که ما خودمان در ساختمان مدرسه کمک می کردیم و خود آقا
نیز از کمک کردن و مهیا نمودن وسایل مورد نیاز و گاه در آماده کردن گِل و
حمل چوب دریغ نداشت.
مدرسه از سه قسمت تشکیل شده بود، ایشان هم طبق مفاد آیه شریفه نام آن ها را به ترتیب آیه فضل، رحمت و فرح نامید.
ایشان در این باره می فرمود: از این آیه استفاده می کردم که مدرسه چهارمی به نام جامعه ( مما یجمعون ) بسازم.
لیکن این خواسته معظم له عملی نگردید و همان سه مدرسه دایر بود.
در
اندک زمانی حوزه کوهستان مملو از مشتاقان علم و فضیلت و کمال گردید به حدی
که شمار طلاب از دویست تن فراتر رفت و در بعض سال ها تا چهار صد نفر نیز
سکونت داشتند. و به این ترتیب دوران حیات و شکوفایی علوم دینی پس از سال
ها خاموشی در مازندران آغاز گشت.
یکی از بزرگان در توصیف و تمجید از آیه الله کوهستانی و خدمت ایشان به اسلام و روحانیت فرمود:
کوهستانی دهات را نجف کرد.

نقش همسر ایشان در موفقیت حوزه:

به طور کلی نقش همسر شایسته و فداکار در موفقیت و پیشرفت اهداف متعالی شوهر، غیر قابل انکار است.
همسر
آیت الله کوهستانی را باید از زمره زنان و بانوان ایثارگری به شمار آورد
که توانست با درک صحیح موقعیت آیت الله و اهداف بلند و حیات بخش وی نقش
بسیار مفید و مهمی را ایفا کند و در واقع یکی از مهم ترین عوامل موفقیت
مرحوم کوهستانی در تشکیل و ساماندهی حوزه و تعلیم و تربیت صدها عالم و
دانشمند فداکاری و از خودگذشتگی های این همسر بزرگوار بود.
از جهت صفات
روحی و فردی وی بانویی صالح و پاکدامن بود. قناعت و ساده زیستی، عشق و
علاقه وصف ناپذیر به معظم له و درک مو قعیت اجتماعی و معنوی ایشان او را
از دیگر زنان ممتاز ساخته بود. اهل ذکر و دعا بود. نماز را با طمأنینه و
خضوع می خواند. در تمام دوران زندگی مشترک خود چه در مشکلات و ناملایمات و
چه در آسایش و راحتی یار و یاور او و خود را شریک شوهر عالی قدرش می دانست.
کسانی
که از گستردگی کار روزانه این بانوی پرکار با اطلاع بودند می دانند چه قدر
در اداره مهمانان و مدیریت کارهای زیاد منزل مهارت داشت وی با شناخت عمیق
به مقام و جایگاه والای ایشان هیچ گاه در کارش احساس خستگی نکرد و در راه
تحکیم و تعالی آن حوزه پربرکت از هیچ کوششی دریغ نورزید.
فرزند ایشان می گوید :
مادرم
برای من نقل کرد که: « در یکی از روزها که کارگران مشغول ساختن بنای مدرسه
بودند یکی از فرزندانم سخت بیمار و در حال احتضار بود، من می بایست از یک
طرف کارگران را پذیرایی و برای مهمان ها غذا تهیه نمایم و از طرف دیگر با
پنبه لبان خشکیده فرزندم را با آب تر کنم تا او را از مرگ نجات دهم.
گر
چه فرزند عزیزم با آن بیماری از دست رفت اما این گونه خود را تسلی می دادم
که ادای وظیفه کردم و خوش حال بودم که من نیز در پایه ریزی و اساس این هدف
بزرگ و مقدس سهمی دارم.»
این بانوی بزرگوار برای طلاب نوجوان همچون
مادری دلسوز و مهربان بود، همه را فرزند خود می دانست، هر طلبه ای که
احساس گرسنگی می کرد و در حجره خود چیزی نداشت و به این مادر مهربان
مراجعه می کرد وی با محبت و خوش رویی از غذاهای منزل در اختیارش می گذاشت
و او را نا امید برنمی گرداند.
یکی برای گرفتن نان می آمد و دیگری برای ترشی، یکی سبزی می خواست و دیگری سیر، یکی کدو می خواست و دیگری دوغ.
برای
او تفاوتی نداشت که طلبه روستایی باشد یا شهری از طبقات محروم و فقیر باشد
یا غنی و متمکن همه را یکسان می نگریست و به آنان علاقه داشت و همین محبت
های بی دریغ مادرانه بود که طلاب او را چون مادر خویش می دانستند و وی را
« ننه جان» صدا می کردند.
او هم از مهمان ها پذیرایی می کرد و هم
سرپرست فرزندان بود و هم تسکین بخش خاطر طلاب جوان و هم نوازش گر دل های
غم زده نوجوانان دور از وطن و مهجور از پدر و مادر بود.

او چنان مادر مهربانی بود که می گفت:
«
روزی که برادر جوانم را از دست داده و تازه از سر مزارش با دلی اندوهناک و
دیده ای اشکبار برمی گشتم و در غم جگرخراش برادرم در گوشه خانه اشک می
ریختم سید عبدالکریم ( شهید هاشمی نژاد) آمد و گفت: استاد ما آقا سید خلیل
( آیة الله حاج سید خلیل محمدی بادابسری) کسالت دارد اگر برای او آش سوپ
درست کنید برای حالش مناسب است ،با خوش رویی پذیرفتم و آش سوپ را بار
گذاشتم گویی که من خواهر برادر مرده نیستم. »
از این جهت بود که شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد که خود نیز از محبت های آن مادر بهره مند گشته فرمود:
اگر ننه جان نبود، آقا نمی توانست این طور در کارشان موفق باشند و چنین حوزه با عظمتی را اداره کنند.و نیز آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی بهشهری فرمود:« نیمی از کارهای حوزه و کمک به ریاست دینی آیت الله بر دوش همسر وی بود. »

    

   رحلت



 مرحوم
آیت الله کوهستانی در سال های آخر عمر شریفشان به بیماری برونشیت مزمن و
تنگی نفس مبتلا شدند که در فصل زمستان به علت سرما بیماری شدت پیدا می کرد
و لازم بود تحت مراقبت ویژه پزشکان قرار گیرد.
پیوسته این کسالت در شدت
و ضعف بود تا آن که در تاریخ هشتم شوال 1391 به پیشنهاد بعضی از
ارادتمندان و با تفأل به قرآن کریم جهت توسل به ساحت مقدس حضرت معصومه
علیها السلام به قم عزیمت نمودند و پس از معاینات اولیه در بیمارستان آیت
الله العظمی گلپایگانی بستری گردیدند و تحت معالجه پزشکان متعهد قرار
گرفتند.
باری با عنایت خداوند متعال و تلاش پزشکان همراه و بذل توجه
آیت الله گلپایگانی و فرزند بزرگوارش، بهبودی کامل برای آقاجان حاصل گردید
و با کمال رضایت و خرسندی به مازندران مراجعت نمودند.
پس از بازگشت به
مازندران طبق صلاح دید پزشکان معالج به جهت آماده نبودن امکانات رفاهی
منزل ،ایشان را به بیمارستان « زارع » ساری انتقال دادند. در مدت بستری
شدن علما و مردم شریف از طبقات مختلف از آقا عیادت به عمل می آوردند و از
بهبودی حال آقا جان اظهار خوشحالی می کردند، تا آن که با مراقبت بی دریغ
پزشکان زحمت کش مازندران پس از یک هفته معظم له با سلامتی کامل به کوهستان
بازگشتند.


   


                 

بازگشت بیماری

افسوس
که این سلامتی چندان به طول نینجامید، بر اثر سرماخوردگی وضع مزاجی آقا در
28 ذی قعده 1391 به هم خورد و بار دیگر غم و اندوه در چهره ارادتمندان
ظاهر گشت.
آقا زاده ایشان می گوید: پس از دگرگونی حال آقا جان بلافاصله
از قم به حضورشان رسیدم، وضع مزاجی و جسمی ایشان را متغیر دیدم؛ به گونه
ای که دیگر از آن به بعد حالشان رو به بهبودی نرفت و حال عمومی شان تغییر
کرد.
در این روزهای سخت آخر عمرشان گاه که با هم می نشستیم، معظم له از
سخنان و نصایح پندآموز برای من بیان می فرمود از جمله این که می فرمودند:

« پسر بعد از مرگ من هیچ چیز تو را به این اندازه خوشحال نکند که بفهمی من آمرزیده شدم. »

      محمد، دست خالی است !


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




قرآن آنلاین
http://s1.picofile.com/shiat/giv.gif
" border="0" width="468" height="60">